گرفتار در عمل، برادر ناتنی من با عجله زیپ شلوار جین خود را بالا می برد.احساس گناه او را دور کرد.من می دانستم که او چه چیزی است.ناراحت اما جذاب، تصمیم گرفتم به او کمک کنم.زیپ شلوارش را باز کردم و به کارم رسیدگی کردم، به او یک گلو عمیق دادم که هرگز فراموش نخواهد کرد.