پس از یک روز کسل کننده، برادر ناتنی من مرا در حال آفتاب گرفتن گرفت. چشمانش به سمت سینه های پر جنب و جوش من حرکت کرد و شهوت او را شعله ور کرد. او خواستار دهان شد و من مشتاقانه او را خوشحال کردم و بار داغی روی سینه ام به دست آوردم. طعم تقدیر او ارزش خطر گرفتار شدن را داشت.