وانا باردو، یک دختر بابا، با پیرمردش در مورد دست های سرگردانش روبرو می شود. او می خواهد بداند که آیا او فقط یک شیء برای او است، یک بازیچه. او عشق خود را به او اطمینان می دهد، اما او بیشتر هوس می کند. برخورد صمیمی آنها عمیق تر می شود، خطوط مبهم و خواسته های شعله ور.