داینا دیواین، نوجوانی با سینه های پرپشت، هوس یک هیولای سیاه می کند تا عطش سیری ناپذیر خود را فرو نشاند. او مشتاقانه آن را می بلعد، قفل های بلوندش در هم می پیچند. این زن آلمانی ماهرانه جادوی خود را انجام می دهد و گل میخ سیاه را در خلسه رها می کند. برخورد پرشور آنها در پایانی به اوج می رسد.