مرد بیچاره تنها می ماند در حالی که دوست دخترش با دوستش بیرون می رود. او در شوک تماشا می کند که آنها یکدیگر را به اتاق خواب هدایت می کنند و قادر به انجام هیچ کاری نیستند. ریا سان، اغواگر، کنترل را به دست می گیرد و معشوقش را سوار می کند در حالی که دوست پسرش فقط می تواند در ناامیدی تماشا کند.