بلوند کلویی اسکات، که مشتاق بازی در یک نقش است، از یک مامور بازیگران دیدن می کند. او تحت تأثیر فیلمنامه خوانی او قرار نمی گیرد، اما از مهارت های دهانی او لذت می برد. پس از یک لعنتی صورت و انگشت گذاری شدید، بیدمشک تنگ او را شخم می زند و در یک پایان صورت به اوج می رسد.