فانتزی قدم به قدم وقتی زنده می شود که من روی پدرخوانده ام بدون پیراهن راه می روم. بازوهای عضلانی و شکم تراشیده اش میل را شعله ور می کند. چشمان ما به هم می رسند، وعده ای خاموش از لذت ممنوع. او زمزمه های شیرین، دست های قوی خود را که هر اینچ از بدن من را نوازش می کنند، عمیق ترین فانتزی های من را برآورده می کنند.