دوست مو روشنم روی کاناپه لم داد، تواتش نمایان شد، جوری که رفقاش در آن نزدیکی پچ پچ می کردند.هیچ وقتی را برای شیرجه رفتن، ضیافت شهد شیرینش تلف نکردم.به زودی در یک جفت پرشور، غافل از صداهای اتاق کناری، در هم پیچیدیم.اوج ما انفجاری بود، با لذت داغ و چسبناکی سینه اش را می پاشید.