شارلوت سارتر، یک سبزه خشمگین، به عمق یک صحنه داغ شیرجه می زند. او دهانش را می بندد و به زور به یک خروس عظیم غذا می دهد و او را در حال عق زدن برای هوا رها می کند. همانطور که او به طرز وحشیانه ای با چهره لعنتی شده است، اسیرکنندگانش قبل از پایان نامرتب صورت او را با ادرار گرم دوش می گیرند.